جايگاه صحابه در تبيين قرآن: بررسي ده حديث(2)


 

نويسنده:آيت الله شيخ محمد سند
ترجمه: فهيمه فهيمي پور*




 

2. حديث دوم
 

پيامبر فرمود:« همواره در ميان شما کسي هست که مرا ديده باشد». شايد معناي اين سخن، کساني باشند که حضرتش را در سرچشمه ي علمش و سرمنشأ شريعتش ديده باشند. از کساني که از آن حضرت حديث کرده و روايت مي کند و به خوبي مي رساند انتقال مي داده و در طول زمان آن را به خاطر سپرده است.» آية الله معرفت، سخن خود را با اين حديث تأييد کرده که پيامبر(ص) فرموده است:« بار اين دين را در هر نسلي اشخاصي عادل بر دوش مي کشند که تأويل ابطال گران و تحريف غلوکنندگان و جعل نادانان را دور مي سازند.» سپس در حاشيه گفته است :« کشّي در رجالش به اسناد صحيح خود، آن را روايت کرده است.» ( التفسير الاثري، 102. وي حديث را از رجال کشي 1: 10 و بحارالانوار، 2/ 92 نقل کرده است).

نقد و بررسي
 

اين سخنان از چند جهت مخدوش است:
2-1- در سند اين حديث، علي بن محمد بن فيروزان قمي است که درباره ي وي توثيقي وارد نشده است.( جامع الرواة، 1/ 601؛ معجم الرجال، 12/ 158؛ رجال طوسي، 478 رقم 7)
2-2- ( بر مبناي صحت سند) منظور از اينان، همان علماء شيعه ي اماميه هستند که علم را از اهل بيت (ع)برگرفته اند. چنانکه کليني از محمد بن يحيي، از احمد بن محمدبن عيسي، از محمّد بنخالد، از ابي الختري روايت کرده که امام صادق (ع)فرمود:« دانشمندان، وارثان انبياء هستند، چرا که پيامبران درهم و دينار به ارث نگذاشته اند، بلکه احاديثي از احاديثشان را به ميراث نهاده اند. هرکس چيزي از آن برگرفت، بهره اي بسيار برده است. بنابراين به اين علم خود بنگريد که از چه کسي آن را کسب کرده ايد، زيرا که در ميان ما اهل بيت، در هر نسلي، عادلاني هستند که تحريف غلوکنندگان و جعل دروغگويان و تأويل جاهلان را دفع مي کنند.»( کافي، 1/ 32، ح 2؛ بصائر الدرجات، 30 / 1)
در بعضي از روايات تصريح شده است که مراد از اينان، اصحاب ائمه هستند که علم شريعت را از اهل بيت رسول خدا برگرفته اند، يعني کساني که در حديث ثقلين به آنها وصيت شده است. اين نکته در روايتي ديگر از کشي آمده است:« ... به وسيله ي آنان، خداوند هر بدعتي را برمي دارد. و آنها جعل ابطال گران و تأويل غلوکنندگان را از اين دين دفع مي کنند. سپس گريست، گفتم: آنها چه کساني هستند؟ گفت: کساني که درود و رحمت خداوند در حيات و مماتشان بر آنان باد، مثل بريد عجلي، زرارة، ابوبصير و محمد بن مسلم... ( رجال کشي: 1/ 349 رقم 220)

3. حديث سوم
 

متقي هندي روايت کرده که زاذان گفت: يک روز مردم نزد علي (ع)بودند، به او چنين گفتند: اي اميرمؤمنان! درباره ي يارانت برايمان سخن بگو. گفت: از کدام يارانم؟ گفتند از ياران پيامبر (ص). گفت: تمام اصحاب پيامبر(ص)، اصحاب من نيز هستند، کدام يک مورد نظر شماست؟ گفتند: گروهي که مي بينم از آنها به خوبي ياد مي کني، و برايشان درود مي فرستي، و با گروهي ديگر( که چنين ذکر خيري از آنها نداري) تفاوت دارند. گفت: کدامشان؟ گفتند: عبدالله بن مسعود. گفت: او سنّت مي دانست، قرآن مي خواند، و علم، او را بسنده است. سپس قرآن نزد او ختم شد. گفتند: حذيفه چطور؟ گفت: آگاهي داشت. و درباره ي مشکلات و معضلات سؤال مي کرد تا اينکه به خوبي مي فهميد. اگر پيرامون مشکلات و معضلات، از او مي پرسيديد، وي را نسبت به مشکلات عالم مي يافتيد.
گفتند: ابوذر چطور؟ گفت: علم را فراگرفت. بسيار سخت، به دين و علم، حريص و آزمند بود و بسيار مي پرسيد، آنگاه دريافت مي کرد و قوي مي شد تا جايي که ظرف و گنجايش علم او لبريز شد و در نهايت، سرشار گرديد.
گفتند: سلمان چطور؟ گفت: شخصي از ما اهل بيت بود و به سوي ما اهل بيت نيز بازگشت، چه کسي براي شما همچون لقمان حکيم است؟ وي از علم پيشينيان
آگاه شد و علم پسينيان را فراگرفت. کتاب پيشينيان و کتاب پسينيان را خواند. دريايي تمام نشدني بود.
گفتند: عمار ياسر چطور؟ گفت: فردي بود که خداوند، ايمان را با گوشت، خون، استخوان مو و پوستش آميخته بود، لحظه اي از حق جدا نشد. تا زماني که زنده بود، در کنار حق بود و شايسته نيست که آتش جهنم چيزي از او را در برگيرد.
گفتند: در مورد خودت براي ما سخن بگوي. گفت: صبر کنيد، خدا ما را بازداشته از اينکه خود را پاک و منزّه بدانيم. شخص گفت: اما خداي متعال مي فرمايد:« و اما بنعمة ربک فحدث» « نعمت پروردگارت را بازگوي». ايشان گفت: من درباره ي نعمت پروردگارم سخن مي گويم، هنگامي که( از پيامبر) مي پرسيدم، پاسخ مي شنيدم و وقتي ساکت مي شدم، برايم سخن گفته مي شد( پيامبر برايم سخن مي گفت) . پس درون من علم فراوان و زيادي جمع گشته است.( التفسير الاثري: 102)

نقد و بررسي
 

در اين روايت، تأملاتي وجود دارد.
3-1- از اين روايت، عصمت صحابيان ياد شده به دست نمي آيد، چه رسد به غير ايشان که سخني از آنان نيست. نهايت دلالت اين روايت، فهم صحابه و نقل روايت از پيامبر(ص) است. اين مطلب ارتباطي با حجيت سخنانشان به عنوان اتّصال به مصدر وحي ندارد.
3-2- مؤلف محترم، قسمتي از حديث را که با پيشداوري ايشان مناسب نبوده حذف کرده است. براساس منبع فوق، در حديث اميرالمؤمنين (ع)آمده است که گفتند: درباره ي حذيفه چطور؟ اميرالمؤمنين (ع)پاسخ داد:« او نامهاي منافقان را مي دانست - يا تعليم مي داد- و درباره ي دشواري ها مي پرسيد تا دانا شود.»(1)
مي بينيد که مؤلف، در قسمت حذيفه، کلام حضرت علي(ع) درباره ي اسماء منافقين را حذف کرده، زيرا که نقل اين کلام دلالت بر آن دارد که در بين صحابه، منافقاني وجود داشتند؛ و اين با خواسته وي- که اثبات عدالت تمامي صحابه است - تضادّ آشکاري دارد. مؤلف قبل از نقل اين حديث، گفته بود:« اينک اين امام اميرالمؤمنين است که اصحاب رسول خدا را توصيف مي کند به اينکه ايشان کامل بودند و خزانه داران علم پيامبر و جايگاه حکمتش و علمداران او به دسته اي از مردم بودند».( التفسير الاثري، 102)
همچنين درباره عبدالله بن مسعود در حديث ياد شده آمده بود که حضرت فرمودند:« به سنت خدا آگاه بود، قرآن را قراءت مي کرد و علمش در اين باره کافي بود( کفي به علما). سپس قرآن نزد او ختم شد.[ راوي گويد:] مراد از عبارت « کفي به علما» را نفهميدند که آيا اين براي عبدالله کفايت مي کند يا براي قرآن.»(2)
نويسنده از سخن امام(ع)، آخرين جمله يعني کلام راوي( مراد از عبارت...) را انداخته است، در حالي که امانت علمي اقتضاء مي کند که آنچه که در منبع قيد شده، عيناً ذکر گردد، خواه آن مطلب، از کلام امام باشد يا از توضيحات راوي.
3-3- روايت دلالت مي کند بر اينکه امام، تعداد خاصي از صحابه را مدح مي کند نه همه آنها را، چنان که در کلام سائل آمده است:« کساني را مي بينيم که از آنها به خوبي ياد مي کني. در حالي که آنان ممدوح تو هستند نه تمام قوم( صحابه)».
با وجود ضعف سند روايت و به فرض صحّت آن، نهايت مطلبي که از آن فهميده مي شود، اين است که امام (ع)تنها همين پنج نفر از صحابه را ستوده است، و صحيح نيست که به جاي واژه ي « دون القوم» مدح ديگران اضافه شود.
3-4 - روايت، مرسل است و در کتاب کنز العمال برايش سندي ذکر نشده است.
3-5- اين روايت را شيخ صدوق در کتاب امالي آورده، با سند ضعيف، که با وجود چنين سندي با آنچه که در کتاب کنز العمال آمده، اختلاف زيادي دارد. متن حديث امالي چنين است:
عبدالله بن حسن مؤدب، از احمد بن علي اصفهاني، از ابراهيم بن محمد ثقفي، از ابوغسان نهدي، از يحيي بن سلمة بن کهيل از پدرش از ابي ادريس، از مسيب بن نجبه، که به امام علي (ع)گفتند: درباره ي اصحاب محمد(ص) برايمان سخن بگو، در مورد ابوذر غفاري بگو. از دانش و بينش آگاه شد و به آن تکيه کرد و آن را به شکل استواري به بند کشيد.
گفتند: حذيفه چگونه بود؟ فرمود: اسماء منافقان را مي دانست.
گفتند: عمار ياسر چطور؟ پاسخ داد: شخص باايماني بود که ايمان در تمام تار و پودش نفوذ کرده بود.
گفتند: درباره ي عبدالله بن مسعود چه مي گويي؟ پاسخ داد: قرآن را قرائت کرد، پس قرآن نزد او نازل شد. گفتند: درباره ي سلمان فارسي براي ما سخن بگو. فرمود: دانش پيشينيان و پسينيان را درک کرد. دريايي است که به پايان نمي رسد و او از ما اهل بيت است. گفتند: درباره ي خودت براي ما بگو، اي اميرالمؤمنين. حضرتش در پاسخ، با اشاره به رابطه ي علمي خود با پيامبر(ص) فرمود: من هنگامي که مي پرسيدم، پاسخ مي شنيدم. و زماني که ساکت مي شدم، به سخن گفتن با من آغاز مي گشت.( امالي شيخ صدوق، ص 324، بحار، ج 22، ص 318)
اشکالات حاکي از ضعف سند اين حديث:
اول: عبدالله بن حسن مؤدب: شيخ طوسي نام وي را ذکر کرده ولي در زمره ي کساني که روايت نکرده اند و توثيق نشده اند، آورده است. بنابراين او مجهول است.( رجال طوسي: 484 رقم 46)
دوم. احمد بن علويه اصفهاني، شيخ طوسي او را در طريقه ي روايتي خود تا ابراهيم بن محمد ثقفي در فهرست ياد کرده و مجهول است.( الفهرست، ص 6 / رقم 7؛
رجال نجاشي، ص 16/ رقم 19؛ جامع الرواة، ج 1،ص 54؛ معجم الرجال، ج 2، ص 151)
سوم: ابوغسان نهدي که از رجال عامّه است و او را توثيق کرده اند.( تهذيب الکمال، ج 27، ص 76/ رقم 5728) البته عاملي در حديث شکّ وارد کرده و مي گويد حديث، مشتمل بر ذکر نام عبدالله بن مسعود است که او پيرو اهل البيت(ع) نبوده است.
چهارم: يحيي بن سلمة بن الکهيل، يحيي بن معين وي را ضعيف الحديث مي داند. ترمذي هم گفته در حديثش تضعيف مي شود. ابن عدي گفته حديثش ترک مي شود.( تهذيب الکمال: ج 31، ص 261 رقم 6838) . او نيز از رجال عامّه است.
با وجود اين، مؤلف همه ي اينها را ناديده گرفته و بعد از نقل حديث، مي گويد:« پس آيا کسي مانند اين بزرگان از اصحاب بود، هنگامي که سخن از علم و فقه( فهميدن) دين و فهم کتاب مي رفت؟ آيا کسي بود که از بازگشت کلام گواراي سيراب کننده ي او بازايستد يا شادي به شنيدن آن نغمه هاي هماهنگ را از دست دهد؟» ( التفسير الاثري، ص 103)
مي بينيم قاعده مهمي را براساس اين حديث بنا نهاده که از نظر سند و دلالت ضعيف است.

پي‌نوشت‌ها:
 

*كارشناس ارشد زبان و ادبيات عرب .
1. علم- او علّم- اسماء المنافقين.
2. شگفتا! اين جمله در مورد کسي بيان مي شود که پيمان غدير را شکسته و بر ولايت اميرالمؤمنين (ع)استقامت نداشت.
منبع:نشريه سفينه، شماره 25.